فیلم لامینور؛ هیاهویی برای هیچ
تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۳۱۱۹۹۲
فراروـ صبا عباسپور؛ فیلم لامینور، آخرین ساخته داریوش مهرجویی چندی پیش اکران شد. لامینور که نام یک آکورد در ساز گیتار است، داستان دختری به نام نادی است که به موسیقی علاقه زیادی دارد؛ اما پدرش مانعی در این راه است و داستان بر سر همین مخالفتها پیش میرود.
به گزارش فرارو؛ نادی به موسیقی علاقه دارد و پدر بازاری و متعصبش مانع اوست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
درباره شخصیتها حرف بسیار است. اول از همه سیامک انصاری که در نقش پدر متعصب سعی داشته تا بازی متفاوتی از خود ارائه بدهد؛ اما بازی او چندان تفاوتی با نقش کیانوش در سریال طنز شبهای برره ندارد؛ به همان اندازه کمیک و غیر قابل باور. ما از یک پدر مذهبی و متعصب فقط مخالفتش با موسیقی را میبینم. در هیچ کجای داستان کارگردان تلاش نکرده حتی به اندازه یک تسبیح گرداندن، نماز خواندن و یا کنشهای دیگر مربوط به این قشر، شمهای از مذهبی بودن این شخصیت را به ما نشان بدهد.
بیننده در هیچ کجای داستان نمیتواند قدم به دنیای این پدر بگذارد و شخصیت او را از نزدیک لمس کند.
پردیس احمدیه در نقش نادی دختری منفعل و پذیراست که تنها واکشنش در مقابل سختگیریهای پدر، گریه است. علی نصیریان در نقش پدربزرگ با اینکه یکی از اسطورههای سینمای ایران است و شاهکارهای درخشانی در کارنامهاش دارد، یکی از بدترین بازیهای خود را در مقابل دوربین برده است و بهناز جعفری در نقش مادر با همان چند خط دیالوگی که در کل فیلم دارد، هیچ تلاشی برای نشان دادن و جا انداختن نقشش برای بیننده نمیکند. بماند که گریمور با یک گریم سنگین چنان به صورت اغراقآمیز چهرهاش را پیر کرده است که برای من بیننده این سوال پیش میآید که آیا بهناز جعفری نمیتواند با همین سن و سال فعلی خودش مادر یک دختر ۲۰ ساله باشد؟!
مهمترین ضعفی که در فیلم لامینور توجهم را جلب کرد، ضعف شخصیتپردازی است. البته گمان میکنم «فقدان شخصیتپردازی» واژه مناسبتری باشد. گویا نویسنده و کارگردان هیچ تلاشی نکرده تا بیننده دستکم بتواند با یکی از شخصیتهای داستان ارتباط برقرار کند، تا جایی که حضور کوتاه بازیگرانی مانند علی مصفا و علیرضا داوود نژاد هم نتوانسته به این آشفته بازار کمکی کند.
آنچه بیش از همه در لامینور مشاهده میشود، نداشتن داستان است. بیننده در نهایت متوجه نمیشود حرف و سخن اصلی فیلم چه بود و این همه هیاهو برای چیست! داستانی که بیمحابا با خاطرهگویی و تغییر مداوم سکانسها شروع میشود و در آخر بدون نتیجه رها میشود، طوری که حتی نمیتوان پایان بازی را برایش در نظر گرفت.
برشهای زمانی و مکانی در لامینور طوری طراحی شده است که خط زمان و مکان از دست میرود و طول میکشد تا بیننده بفهمد کجای داستان ایستاده است. گرچه برخی از منتقدین معتقدند که مهرجویی سعی داشته با لامینور نسخه مکملی از «سنتوری» را ارائه بدهد؛ اما کارگردان با انتخاب یک موضوع کلیشهای و دستمالی شده، ناکام ماندن پیاپی موقعیتها، نپرداختن به شخصیتها و تکرار کسالت بار ویژگیهای هر کدام از آنها با ارائه بازیهای ضعیف درنهایت نتوانسته حتی به مرزهای سنتوری نزدیک شود. لامینور به صورت خلاصه فیلمی بود که گویا به صورت بداهه ساخته شده است، بدون هیچ کوششی برای خلق داستان.
کاش داریوش مهرجویی، کارگردان هامون و پری میماندداریوش مهرجویی را با «هامون» شناختم. پیشتر فیلمهای دیگری از این کارگردان دیده بودم؛ اما شناخت عمیقم از او با فیلم هامون بود. فیلمی که در کلاسهای نقد ادبی دکتر پاینده در دانشگاه نقد شد و برای هر سکانس و صحنهاش جزوهها نوشتیم. مهرجویی دستکم برای من کارگردانی بود که در پس بیشتر فیلمهایش معنایی عمیق نهفته بود که ساعتها جای نقد داشت.
لامینور که شروع شد و ده دقیقه از آغاز فیلم گذشت، گمان کردم اشتباهی فیلم دیگری را پلی کردهام. برگشتم و دوباره به تیتراژ اول فیلم نگاه کردم و مطمئن شدم که لامینور است. تا اواسط فیلم هم باورش برایم سخت بود که آنچه میبینم، ساخته مهرجویی باشد و هنوز منتظر معجزهای بودم تا روند داستان را تغییر بدهد، معجزهای که تا صحنه پایانی فیلم هم اتفاق نیفتاد.
در اوج خداحافظی کردن و در خاطرهها ماندن کار شایستهای است که آقای داریوش مهرجویی تن به آن نداد تا خاطرات خوش فیلم سازی ایشان با فیلمهایی مثل هامون، پری، لیلا، اجاره نشینها، سنتوری و... در خاطرمان جاودانه بماند.
لامینور به کارگردانی داریوش مهرجویی، تهیه کنندگی رضا درمیشیان و نویسندگی مشترک داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر در سال ۱۳۹۸ ساخته و در هفتم اردیبهشت ۱۴۰۱ اکران شد. علی نصیریان، سیامک انصادری، پردیس احمدیه، بهناز جعفری، علی مصفا، علیرضا داوود نژاد، مهرداد صدیقیان و... از جمله بازیگرانی هستند که در این فیلم به ایفای نقش پرداختند.
منبع: فرارو
کلیدواژه: طرز تهیه لامینور داریوش مهرجویی فیلم لامینور نقد فیلم داریوش مهرجویی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۱۱۹۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
افعی تهران، راسکولنیکُف و احساس منحصر به فرد بودن در جهان
عصر ایران؛ مهدی مالمیر- با یک نگاه سرسری به لیست سازندگان سریال «افعی تهران» هم میشد حدس صائب زد که سریال با مخاطبِ بسیار همراه خواهد شد؛ مخاطبانی که نرم نرمک و از گوشه و کنار صدای انتقادات برخیشان را میشنویم که بر این نکته انگشت تاکید میفشارند که در این سریال، به اخلاق و رفتار مردم ساکن در تهران کملطفیهایی شده است چراکه مردم در تهران آن سان که سریال به تصویر کشیده، آدمهایی بیاعتنا به همنوع و کنایهزن و تلخزبان نیستند.
در اینکه در تمام شهرها در سراسر جهان آدمهایی از این جنس کم نیستند حرفی نیست اما چرا در این سریال این نوع آدمها در کانون سریال قرار گرفتهاند و بی اغراق در بیشترِ سکانسها با این تیپ آدمها رو به رو میشویم؟
پاسخ اما به تیپ شخصیت اصلی سریال بازمیگردد. ما به جهان شخصی وارد شدهایم و با چشمان شخصیتی جهان را مینگریم که نگاهی دگرگونه به انسانها و جهان دارد: «آرمان» منتقد سینما و مدرسی است که در آستانۀ 50 سالگی فرصتی به کف آورده تا نخستین فیلم بلندش را کارگردانی کند و به جرگۀ کارگردانان فیلم اولی بپیوندد! این منتقد سینمایی که کمی دیر برای ساختن فیلماش به تکاپو افتاده، از نوعی ویژگی شخصیتی برخوردار است که بدان «شخصیت بیش از حد حساس» یا hayper sensitive person گفته میشود.
دارندگان این ویژگی شخصیتی، جهان گرداگردشان را با حساسیت بالا درک و دریافت میکنند و از پیش پاافتادهترین ماجراهای روزمره نمی گذرند و مدام رخدادی را که برای بسیارانی میتواند با پوزخندی یا دستِ بالا با شانه بالا انداختنی برگزار شود، در ذهن و ضمیرشان همچون سکانسی از یک فیلم دردناک مرور میکنند و دندان روی دندان میسایند و گهگاه از کاهی کوه میسازند و مته به خشخاش زندگی می گذارند.
مثلا پاسخ نه چندان گرم نانوای محترمِ محل در یک صبح سرد، برای کاراکترهایی که چندان درگیر ویژگیِ «شخصیت بیش از اندازه حساس» نیستند، میتواند با بی اعتنایی و حتی بی توجهی رو به رو شود یا آن را به حساب خستگی و هزار و یک دلیل و علت دیگر بنویسند و همچون بچه آهوییسبکبال از کنار آن بگذرند و دنبال کار و بار خود را بگیرند، اما شخصیت بیش از حد حساس، این بیمهری کوچک را در ذهن خود بدل به رویدادی بزرگ میکند و با منفیبافی و تفسیرهای کهکشانی از یک اتفاق روزمره، به روان خود زخمهای ناسور میزند و سلولهای عصبی خود را به کشتن میدهند!
در سریال افعی تهران با کارگردانی « سامان مقدم» چند بار هم از زبان خود شخصیت محوری داستان که صادقانه در برابر روانشناس اقرار کرد که رویدادهای روزمره را نمیتواند مثل باقی ادم ها ندیده یا نابوده بگیرد با تیپ شخصیتی ارمان کارگردان پنجاه ساله آشنا می شویم و هم در یکی از ظریف ترین سکانس ها که به روشنی دست بر روی نقطه ضعف شخصیت حساس می گذارد: آنجا که آرمان در سکانسی از سالن تئاتر بیرون می آید و وقتی پول بلیتش را از خانم بلیت فروش مطالبه می کند و خواهان پس گرفتن آن است با نگاه توام با تحقیر خانم مواجه می شود و صحنه خندۀ نه چندان مودبانه و نالازم خانم بلیت فروش را چند بار در موقعیتهای مختلف به یاد می آورد و در آنجا است که سریال اولین تلنگر را به مخاطب میند که با شخصیتی نامعمول در سریال رو به رو است و ضروری است از او انتظار رفتار و منشی از لون دگر داشته باشد.
هنگامی که با شخصیت داستان و ویژگیهای رفتاری او آشنا شدیم، با آسودگیِ بیشتری میشود رفتار او و کنش و واکنشاش را در دایره همکاران، همسایه و همسر سابق و همسایه پیشبینی و درک کرد.
آرمان با سِنسورهای حساس اش بدل به آینهای زشتنما میشود که دست بر روی نکاتی مینهد که شاید در زندگی روزانه کمتر کسی به قول قدیمیها سنگی در ترازوی آنها بگذارد.
اینکه رابطۀ میان شهروندان در کلانشهری مثل تهران تا چه اندازه میتواند پیچیده باشد. تا چه اندازه باید مراقب سخنانی باشیم که با شتاب بر زبان جاری میسازیم، تا چه اندازه باید سکنات خود را به هنگام حمله خشم و کدورت و حسادت کنترل کنیم و... چرا که همه آدمها نمی توانند به راحتی از ماجرایی، کنایه ای، متلکی و نیشِ زبانی و پرخاشی درگذرند و این احتمال متاسفانه کم نیست که برای برخی اتفاقات ناگوار روزمره بدل به عقدهها و کمپلکسهای خطرخیز شود.
افعی تهران، همان قاتلی که در شهر پیچ و تاب میخورد و آرمان بر آن است تا فیلماش را از روی زندگی پُرماجرای او بسازد، احتمالا یکی از همین «شخصیت های بسیار حساس» است که ناخوشی روانیاش به حد خطرآفرینی برای جامعه تبدیل شده است؛ احساس نزدیکی حسی میان کارگردان و قاتل سریالی هم از همین اشتراکات روانی سرچشمه میگیرد.
هر دو، چه کارگردان و چه قاتل زندگی درونیِ پیچیده ای دارند. هر دو از رویدادهایی رنج می کشند که از زمان کودکی بر روان شان سنگینی می کند( قاتل زنجیره ای کسانی را می کشد که در کارنامه شان سابقه کودک آزاری دارند) و در نهایت، هر دو آدم های منحصر به فردی در نوع خود به شمار می روند که در قاتل این احساس منحصر به فرد بودن به جنایت می انجامد. چرا که هر قاتلی چنان چه از رمان بی نظیر «جنایت و مکافات» آموخته ایم، در وهله اول با نوعی احساس خاص بودن، خود را محق می داند که دست اش را به خون همنوع رنگین کند. راسکولنیکوف کم بنیه و بیمار که دانشجوی حقوق بود، در هذیانات و تفکرات اش به این نتیجه رسیده بود که آدمی است « ویژه» که سزاوار به انجام رساندن کاری است که از هر کسی ساخته نیست: قتل پیرزن رباخواری که زندگی او را همچون زندگی پشه ای بی ارزش می شمارد و شایسته ی نابودی!
راسکولینکوف در رمان "جنایت و مکافات"
در آخر، می شود به نویسندگان فیلمنامه آفرین گفت که شخصیتی با ویژگی های روانی خاص آفریدهاند و داستان را بر روی شانههای یک شخصیت بیش از حد حساس سوار کرده اند و از این طریق، هم سریالی با مایههای پلیسی و جنایی ساختهاند و هم شماری از ویژگیهای برخی از ما شهروندان عجول و بی حوصله و گهگاه بیملاحظه را به تصویر کشیدهاند که کمتر کسی در فیلمها و سریالها به این ظریفهها توجهی جدی نشان میدهد.